گفت : کجا با این شتاب؟
- من در حال فرارم .از کسی که یک ان مرا ترک نمیکند
-نگاهم کرد پوزخندی زد و گفت خدا شفا بده. من که کسی رو نمی بینم
ایندفعه نوبت من بود که بهش بخندم .
- نیازی به جستجو نیست او همیشه با من است همیشه با شماست. او با همه است
-دوباره نگاه عاقل اندر سفیهانه ای به من انداخت و سرشو تکون داد و رد شد.
از پشت صدایش کردم . عمو یه دقیقه وایستا .. نمیخوای بپرسی چرا دارم ازش فرار میکنم؟
- با تمسخر گفت: نیازی نمی بینم . اخه اصلا کسی دنبالتون نیست که دارید فرار میکنید
- خوب اشتباهتون همینجاست . شما اگه دقت نکنید نمیبینیدش . یه افسار انداخته گردنمو هر جا دلش بخواد میکشوندم. اصلا خودتونو خوب نگاه کنید . شماروهم داره با غل و زنجیر میبره.
ایندفعه مرده خیلی عصبانی شد و گفت: من نمیدونم چرا این دیوونه هارو جمع نمیکنند در عوض میان گداهارو جمع میکنند. ولمون کن بریم به کارو زندگیمون برسیم.
-افرین حالا رسیدی به اصل مطلب . منظورم همین کارو زندگیست.
- میتونم بپرسم کارو زندگیتون چیه؟
- نه اقا مگه شما مفتشید؟
-نه خواهش میکنم.....................................
- من راستشو بخوای لوازم خانگی وارد میکنم و ای چند درصدی میکشم روش. و بابت اون جنسهاییم که واسه وارد کردن همچی بفهمی نفهمی حرووم میشه..تو را ه.. خوببب... ازین را ه زندگی میکنم و الحمدالله وضعم بد نیست..
- همین اون درصد که شمارو میکشونه دنبال خودش اون منتونو میگم .. منم کارم ساخت و سازه و باصطلاح معمارو مهندس و حالا هرچه دوس داری شما بگو... تازه میفهممم بابا این من بساز بفروش پاک منو الت دست خودش کرده و نمیذاره به زندگی برسم .منظورم زندگیییییییییییههههه .. میفهمی....
- مرده تازه دوزاریش افتاد و ایستاد مدتی منو بروبر نگاه کرد و بعد دستشو پیش اورد و گفت: من سپهرم
حرفای جالبی زدید .. میتونیم بیشتر باهم اشنا بشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خدا میدونه که .............
دیروز سوار یه تاکسی بودم گویی بنده در این عالم نبودم
رسیدم مقصد و گشتم پیاده دویستی دادم و گفتم زیاده
بگفتا راننده بقیه اش کو ؟ چرا رو کردی شما به انسو؟
اقای راننده با من هستید ؟ دادم کرایه رو انگاری مستید
بخندید راننده شما کجائید ؟ ز غار کهف الان دارید می ائید؟
داداش کرایه هامون گشته افزون بین این کاسه ی چشمم پره خون
میدی پولو یا خودم بیام پائین میکشم از حلقومت با اقا رامین
دیدم اقا رامین مثل یه غوله اینجامنطق چیه حرف حرفه زوره
ترسیدم و شدمیه کم دستپاچه هزاری دادم و رفتم تو کوچه
خدارو شکر کتک نخورده بودم جونم رو به خدا سپرده بودم
سریع زنگی زدم به تاکسیرانی گفتم ماجرارو دادم نشانی
اونا اب پاکی ریختند به دستم خیال کردم که اصلا زنده نیستم
کرایه ها تازه خیلی ارزونه فک نکنی بدین منوال میمونه
کرایه ها میشه زیاد دوباره همینکه اولین باروون بباره
بعدیش رو فک نکن خیلی مونده اون موقع که بهار سرمارو رونده
دیدم اوضاع بد جوری خرابه ارزونی واسه ما عین سرابه