بهار

هنری - طنز- شعر و.........

بهار

هنری - طنز- شعر و.........

دیوونه


اقا باور کنید من دیوونه نیستم. این کار اهل و عیال دیوونه ام کرده. من از روز اولم دیوونه نبودم.
گفتند محمو د اقا شوهر پریزاد دیوونه شده .من خندیدم و گفتم: مردک بیکار بودی دیوونه شدن
 هم شد کار. و رفتم ملاقاتش. بیچاره در گوشم گفت: اکبر اقا میبینم روزی که تو هم بیای پیش خودم
و من با خنده بهش گفتم: نه جونم خیالت تخت من اینجور جاها نمیام  و کلی سر به سرش گذاشتم.


اما حالا خودم اینجام .پیش اقا محمود. و بقیه . می پرسید چرا دیوونه شدم ؟. خوب اگه میخواهید بدونید
 منم واستون تعریف میکنم . اقا تو این کوچه ی ما فقط خونه ی ما چاه اب داره.
 اول بگم دلیل دیوونگی همه ی  ما سه چهار نفر همین چاه اب بوده و بس.

چطوری.؟ خوب الان میگم. اقا ازونجایی که من ادم منصفی بودم و هستم و اصلانم خودم قبول نمیکنم که دیوونه ام.
اینو بگم که ادم عاقل هارو ببرن و یه جایی نگهداری کنند به نغع همه است . چون تعدادشون کمتره؟؟؟؟؟؟؟
بعله داشتم میگفتم که خونه ی ما تو این کوچه چاه اب داره و مردم میان و اب میبرن و اموراتشونو میگذرونند. چه کنیم این دل ما رئوفه..............
اقا جدیدا سر سفره مون من میدیدم اب مزه ی قبلی رو نداره و هر چه از عیال می پرسیدم جواب سر بالا میداد. تا اونروز دیدم که نرگس خانوم زن اقا مهدی  اومده بود دم درب منزل ما
 و خانوم من از من یه  ده تومنی گرفت و رفت دم در. منو میگی با خودم خیال کردم اومده قرض بگیره
و گفتم : ضعیفه اگه بیشتر نیاز دارند دریغ نکنی که من حلالت نمیکنم
و خانوم خنده ای کرد و چیزی نگفتو من این ماجرا را فراموش کردم . تا چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد و از طرف دیگه این اقا مهدی جدیدا مغازه ای بغل مغازه ی ما تو بازار خریده بود و من به گمانم واسه همین قرض میکرده و کلی ازین بابت خوشحال بودم
تا  یه روز دیدم اقا مهدی اتومبیل هم سوار شده .و از گوشت قربونیش دم مغازه ی مام فرستاده
خوب همسایه بود و منم از پیشرفتش کلی خوشحا میشدم . تا اونروز..
سر سفره رو به عیالم کردم و گفتم : خانوم این اب مزه اش فرق کرده انگاری بهتر شده.. میخوام بگم چند وقتیه که اب مزه اش تغییر کرده
دست و پنجه ات درد نکنه . حتما ابو میجوشونی؟؟؟؟؟
-- نه والله زن اقا مهدی نمیدونم اب رو چکار میکنه که طعم و مزه اش عوض میشه و بعد به اهالی محل میفروشه. خدا خیرش بده از وقتی ازین ابها نرگس خانوم میخرم و میخوریم دیگه دل درد نداریم . فک کنم خیلی تمیز و پاک میشه
- خوب خانوم تا اونجایی که من میدونم تو این محل ما واقا محمود و.. اقا رحیم ...  چاه اب داریم و اقا مهدی  تو خونه اش چاه اب نداره..
-- نه که نداره . خوب معلو.مه دیگه همین اب چاه خودمون که اینجوری تغییرش میده و ده تومن میفروشه
-- میخوای بگی تو اب خودمونو دوباره پول میدی و میخری و به خوردمون میدی؟
-- وا اکبر اقا .. حرفایی میزنید شما . تازه میخوام اب رو جیره بندی بکنم تا زیاد مصرفش نکنید....

خداییش منم زدم به سشیم اخر و گفتم در چاه رو تخته کنم و همین کارو کردم و چاه رو با سنگ پرش کردم . و بعد .. ازینجا سر در اووردم . درست کاری که اقا محمود هم انجام داده بود.. حالا به نظر شما من عاقل نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
----

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرام چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

سلام ..

به نظر من که عاقلی ...چون من خودمم عاقلم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد