بهار

هنری - طنز- شعر و.........

بهار

هنری - طنز- شعر و.........

لاله

باد خم شد
زمزمه کرد در گوش لاله ی خفته
باید رفت
-من هنوز زندگی نکرده ام
اما وقت رفتنه
نمیشه یه روز دیگه بهم فرصت بدی؟
اما فرصتها که دست من نیست
تو اگه بخوای هم نمیتونی دیگه بمونی
-- اما من تصمیم دارم بمونم.. دلم میخواد برای اخرین بار
ستاره رو ببینم و ازش خداحافظی کنم..
تموم لاله هاپرپر شدند. اما لاله در حالیکه گلبرگی برایش نمانده بود
شب با چشمانی اشک الود و سینه ای پر درد از ستاره اش
 خداحافظی کرد و خوابید برای همیشه.
نظرات 3 + ارسال نظر
مسعود سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.zehneabi.blogfa.com

بابا نیاااااااااااااااااااااااااااااااااااایین
نیااااااااااااااااااااااااین
فکر نکنی اینجور میگم که تحریک بشی بیای
جدی میگم نیا
مرسی

someone جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

سلام .
سال نو با اتفاق های جدید داره میاد
امیدوارم سال جدید برات پر از شادی باشه
موفق باشی
نوروز پیروز ......

پیتر فاکس شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 ب.ظ http://inambemone.blogsky.com/

تا به این موضوع فکر نکرده بودم شاید واقعاْ این طوری که تو میگی باشه . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد