بهار

هنری - طنز- شعر و.........

بهار

هنری - طنز- شعر و.........

حس



به نر می رسید
مثل نسیم صبحگاهی
و من تازه امده بودم
برای دیدن نسیم
وبازی با امواج دریا
روی ماسه ها دستی کشید
ماسه ها خندیدند
و با ترنم امواج       زیر نور
رقصیدند
قایق ذهنم تکانی خورد
دوباره نگاهش کردم
همیشه در مسیر تماشا گام بر میدارم
بی صدا
احساسش را در نفسهایم ا تازه کردم
تما شا نبود
عبور ثانیه ها را حس کردم
گیسوانم در باد لرزید
باید شتاب میکردم
در رفتن
همیشه اخر قصه ها حادثه ی دردناکیست
باید از حرارت حادثه دور میشدم
اوبا چشمانش حصار می بافت
نظرات 5 + ارسال نظر
defectorsat شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:00 ب.ظ http://www.defectorsat.blogsky.com

Movafagh & payande bashid jaleb bod estefade kardim


www.defectorsat.blogsky.com

کژال شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:01 ب.ظ http://ketabi.blogsky.com/

سلام مهربان.
با کتاب امروز همراه باش.

شیرین شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.shirinalone.blogsky.com

سلام. قشنگ بود. به ما هم یه سری بزن

[ بدون نام ] یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://ketabi.blogsky.com/

با تشکر از حضور شما کتاب امروز، به روز شد.

someone سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

چه قدر قشنگ و دوست داشتنی ..


به روز هستم دوست داشتی بیا ... خوشحال می شم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد