بهار

هنری - طنز- شعر و.........

بهار

هنری - طنز- شعر و.........

برای اویی که خواهد امد


برای تو یی که چشمانم در حسرت دیدارت ماند
میدان که در رقص نرم و لطیف سپیده ی صبح طلوع خواهی کرد
حضورت در گلوی زندگی چکیده است
میدانم که گرمی رگهایت در تن حیات محسوس است
میدانم که می ایی   ای افتاب روز بارانی
میدانم که دستهایت حریم امن لب پرتگاهم است
میدانم زمانی که به ته زندگیم برسم لبخندت غمهایم را می شوید
میدانم هستی  ..می تابی.. می ایی
مرا بیش ازین پشت پرچین انتظار چشم به راه مگذار
من قصه ی لیلی ومجنون را در اتاق شیشه ای احساسم بارها خوانده ام
ای لیلی  ارزوهایم مرا چشم انتظار مگذار
من ترا با تمامی وجودم  حس کرده ام
گلهای خیالم در هوای توشکفته اند
و درختان سبز باغ امید در انتظار تو قد کشیده اند
باران امدنت را به قطرات مژده میدهد
اما تو... هنوز نمیایی
بارها خواب امدنت را چیده ام
زودتر بیا.. تا گل حیات پرپر نگشته..
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد