از پشت ماه نقره ای از هزاران ستاره که در خلوت شبت عبور میکنند وتودزدانه نگاهشان میکنی و با نورشان خیال می بافی و به سپیدهمیدهی به تو سلام می کنم.. تا بدانیارزویم بودن توست در هجوم بی امان لحظه هایی که زود گذرند و مرا در میان اینهمه وهم رها می کنند..
پرستو
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ
سلام
شاید گاهی خیال بافی باعثه همین بشه که دل ببندی و بعد از خواب بیدا بشی ببینی همه تو را رها کردن..
امیدوارم برداشت درستی کرده باشم..
سلام.نه همینجوری واسه تفنن نوشتم..برداشت قشنگ شما ذهنموتکون داد..بهش فک میکنم .ممنون
سلام.
شعر خیلی زیبایی بود.
راستی اگر ممکنه لینک وبلاگ من رو هم در وبلاگتون اضافه کنید.
خوشحال میشم.
سلام دوست عزیز خوبی؟ دفتر عشق به روز شد..... منتظر حضورت هستم. شاد باشی. یا حق
این ویرانه قلبم را که خودت با دستهای خودت ویرانه کردی آباد کن
و دوباره مرا که همان کویر تشنه و بی جانم را از باران عشقت سیراب کن...