ز دست تو جام می گرفتن چه خوشست با یاد تو تا سحر نشستن چه خوشست ماه نالد و اسمان ومن گریه کنیم با یاد تو یک لحظه نخفتن چه خوشست اشک ریزد و چشمم بشود کاسه ی خون اوای تو هر زمان شننفتن چه خوشست درد در سینه زند دادو بخواند ترا
بعد یه چیزی می نویسم . حالا نه.. ----------------------- به فصل خزان یار دلارام سفر کرد بلبل به گلستان خزان گشته نظر کرد اهی بکشید و ناله بکرد و پری زد در دشت دلش بد جوری احساس خطر کرد ---------------------------------- ان یار جفا پیشه پیامی بفرستاد با طعنه بخندید و سلامی بفرستاد خواستم بگویم جوابسلامش مهلت نداد زهر جامی بفرستاد -------------------- واسه تفنن فقط و فقط
|