ای انکه ترا سایه سروت دگری برد جز داغ غم تودل ما هیچ دگرحورد؟ ای انکه مرا یاد تو هرلحظه نوازش کاش سنگ شود بر دگری دیده ی نازش ای انکه مرا شعله ی عشق تو بسوزد ان دیده ی تو بر دگری دیده بدوزد؟ ای انکه ترا خنده ی دیگر بنمود مست ای کعبه ی دل نمیشود از تو کشم دست ای انکه دلت با دگری محرم راز است راه من و توو دگری خیلی دراز است گرراه به دشواری و سختی شود اغاز ز سختی و صیاد نترسد عاشق باز من مرد رهم هیچ نترسم ز خطر ها گر صد هزارن عشق بینم در گذر ها ای انکه مرا گر بکنیم تو فراموش این اول راهست ودلم هست چو خاموش
|