اشک
من از سفر دل می ایم
از سفری بی انتها
انجا که اهن را با حرارت میتوان ذوب کرد
انجا که مرز رسیدن یک ارزB1زه
 
بی ادعاست
انجا که مرواریدها ازچشمه سار عشق و عطوفت
سر چشمه میگیرند
انجا که زلالی ارزوها با تبسم شکل میگیرد
انجا که بی مهری در زندان  اسیرست
انجا که می توان سبد سبد مروارید
هدیه داد فقط باید دلت بلرزه