دوش
دوش در خلوت ما یاد توغوغا می کرد
یاد ان موی سیه ولوله بر پا میکرد
دستم بر قدح و غم به پیاله شستم
ورنه هجران تو اهم به ثریا میکرد
خوش خیالی بگذشت ز خاطر غمبارم
این خیالت چه ها با دل شیدا می کرد
هر طرف گلشن رضوان بدیدم تو بُدی
مدعی را که خموش.ِزمزمه بیجا می کرد
انکه با تیر نگاهش دل ما خون میکرد
کاش می امد و خون دل تماشا می کرد
سالها بگذردو میکده را گر گذری
می .گویدکه رخت درد مداوا می کرد
حاصلم چیست زاین عشق تو عمر ونفسم
کاش با یک کرمش رحم به زهرا می کرد