جان
عشق را تفسیر کرده هر کَسی
در کوی عاشق مباد خار و خَسی
هرکودر کار عشق دل باخته
یا به هجرش در فراقی ساخته
نام عاشق بر تنش زیبنده نیست
غیر عشق اوکَسی را بنده نیست
انکه میگوید ز لیلی قیس نیست
وانکه رامین را بخواند ویس نیست
در ره لیلی  بیابان خانه است
زینهمه نعمت به تن یک جامه است
در ره عشقش ز جان باید گذشت
زین همه دنیای پست ازاد گشت
عاشقان را قیمت جان میخرند
عاشقان را سوی جانان میبرند
عاشقان در اتش رخ سوخته اند
عاشقان دیده به مهرش دوخته اند
تو بگو گر صادقی تا جان دهم
بر وصالت عشق من فرمان دهم