پروانه

--------------------------------------------------------------------------------
در گلستان بلبل و در انجمن پروانه شو

هر کجا دام بلا گسترده دیدی دانه شو

طواف جلوه ی حق دیدن رخ معشوق بود

گه در کعبه برو و گهی در بتخانه شو

هر بی سرو پایی چو دم  ز عشق بزند

با دل عاشق ولی با عاشقی بیگانه شو

گر بخواهی غم دنیای دون نخوری

بزن بر طبل بیعاری و اندکی دیوانه شو

چو خواهی که به فیض دو عالم برسی

بر سر سفره  نان و فرش هر ویرانه شو

صحبت شبهای عشاق ندارد بازگو

چون ز مجلس میروی خاموش لب پیمانه شو

عمر جاویدان  عمارت دل شکسته بود

بر مذاق یار خود چون شیرینی افسانه شو

 از نکته دانان و پارسایان گریزان هیچ مشو

وقت نو گل بلبل و وقت خزان پروانه شو

این شقایق که میبینی خونین جگرست

گاه موسم خزان بر گرد او پروانه شو