-------------------------------------------------------------------------------- در گلستان بلبل و در انجمن پروانه شو
هر کجا دام بلا گسترده دیدی دانه شو
طواف جلوه ی حق دیدن رخ معشوق بود
گه در کعبه برو و گهی در بتخانه شو
هر بی سرو پایی چو دم ز عشق بزند
با دل عاشق ولی با عاشقی بیگانه شو
گر بخواهی غم دنیای دون نخوری
بزن بر طبل بیعاری و اندکی دیوانه شو
چو خواهی که به فیض دو عالم برسی
بر سر سفره نان و فرش هر ویرانه شو
صحبت شبهای عشاق ندارد بازگو
چون ز مجلس میروی خاموش لب پیمانه شو
عمر جاویدان عمارت دل شکسته بود
بر مذاق یار خود چون شیرینی افسانه شو
از نکته دانان و پارسایان گریزان هیچ مشو
وقت نو گل بلبل و وقت خزان پروانه شو
این شقایق که میبینی خونین جگرست
گاه موسم خزان بر گرد او پروانه شو
|