وسط خیابونوایستاده بود ..عربده میکشید .. بد بختی من و سیمین هم از اونور خیابون باید میومدیم اینطرف تا سوار ماشین بشیم.. منم فوق العاده شجاع و جسوراز نوع معکوسش.. همچین چسبیدم به سیمین که نگو و نپرس..یه اقای میانسالیاز راه رسید اونم مثه ما منتظر بود که چراغ راهنمایی روشن شه .. دیگه طاقت نیاوردم و گفتم . ببخشید اقا میتونیم با شما بیاییم اونور خیابون و سیمین بلبل زبونی کرد: اخه میدونید اقا ازون پسره که وسط خیابون وایستاده و کاراش غیر عادیه میترسیم ..من نه این میترسه -- باشه بیاییداون که ترس نداره.. بنظر میاد قرص خورده ازین اکسها.. اون تو حال خودش نیست و نمیتونه به کسی صدمه بزنه.. البته نوع قرصش فرق میکنه که چه باشه .. ولی تو خودشه و داره تو فضا سیر میکنه .. اصلا زیر پاشو نمیبینه چه برسه به ادما الانم فک کنم با اینهمه شلوغ کاریش به پلیس صدو ده گزارش داده اند و النه میان و میبرنش و چه ادم خوبی بود ..وایستاد تا ما سوار ماشین شیم و بعد رفت..هنوز خیلی دور نشده بودیم که صدای اﮋیر پلیس بگوشمان خورد.
پرستو
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 ساعت 07:54 ب.ظ
[گل]عشق چینی[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل]با جواهر کلام فقط در کاروان عشق[گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]