می نگرم بر دریا موج از پی موج روانست
و چه صمیمانه برای هم جشن مرگ میگیرند
و ساحل با بیرحمی تمام لاشه هارا به دریا تحویل میدهد
مرگ اغازیست برای پیوستن و یکی شدن دوباره ی موج و دریا
نمیدانم چراجای پایت را هیچ موجی پاک نمیکند
انجا که میزسند اهسته خودرا به ساحل و صخره ها می کوبند
و گردو غبارش میشویند
و بر جای پایت طواف میکنند
تازه میفهمم
من چه بیهوده می کوشم یادت را از قلبم پاک کنم
ساده ؛ روون ؛ بی آلایش و بدون درخواست مینویسی
بر خلاف دیگران
یا علی