بهار

هنری - طنز- شعر و.........

بهار

هنری - طنز- شعر و.........

علی ع


سلام بر علی مرد حق مرد دین
به لا ریب فیه و عین الیقین
به نامی که دروازه ی جنت است
به کویش گدایی چه بی منت است
به یار فقیران و بیچارگان
که خاک رهش سرمه ی دیدگان
بهر لحظه او در نماز قائم است
درود خدا بر ورا دائم است
سلام بر زکاتش بوقت نماز
سلام بر دل تنگ او .چاه وراز
سلام بر سکوتش که مردانه بود
شجاعی که با ترس بیگانه بود

برق

ما اشتباه کردیم ..گفتیم  تو تابستون اب و برقو قطع نمیکنند..اقا قطع میکنندکه هیچ..
اصلا مگه مال من و شماست؟ دوست دارند و نمیخوان براچند ساعت شما ازین فراورده های و نعمات استفاده کنید..ها دوست دارید برید شکایت کنید به کی؟ من چه میدونم خوب؟
تازشم اگه زیاد استفاده کنید و همینجوری این نعمات  را بیهوده هدر بدید..یه وقت سهمیه بندی میشه..از ما گفتن...........خود دانید..اینهمه لامپ  معنی نداره روشن بمونه...چراغهای اضافی روخاموش کنیدومهمترین قسمت برنامه اقااز کامپیوترم کمتر استفاده کنید..حالا یکی به خودم بگه که چشام درد میگیره بسکه به صفحه ی مانیتور خیره میشه.............

توکزگرمای تابستون نداری خبری
چرا هر شب وروز برقو میبری؟
دانم که داری به سرایت ژنراتور
کاش بی برق و کولر سر میکردی سحری
چون نگشته ای کباب ز گرمای تابستون
دانم که  ندارد حرفهایم ثمری
این همسایه ها محتکران برق مایند
ز کوزه ی بشکسته بخورد اب هر کوزه گری

اشک

من از سفر دل می ایم
از سفری بی انتها
انجا که اهن را با حرارت میتوان ذوب کرد
انجا که مرز رسیدن یک ارزB1زه
 
بی ادعاست
انجا که مرواریدها ازچشمه سار عشق و عطوفت
سر چشمه میگیرند
انجا که زلالی ارزوها با تبسم شکل میگیرد
انجا که بی مهری در زندان  اسیرست
انجا که می توان سبد سبد مروارید
هدیه داد فقط باید دلت بلرزه