-
اینم ازین
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 19:31
اقای اعتمادی وقتی شنید که مهرداد و محمودو گرفتند(اخه یکیشون بچه خواهرش بود ..اونیکیم برادزاده اش) .. اونم بخاطر دعوا و کتک کاری و تازه این دعوا وکتک کاری بخاطر پروانه دختر خودش بوده.. اعصابش بهم ریخت و در حالیکه احساس شرم و گناه میکرد ..وارد خونه شد.. اما خونه مثه همیشه بود ..اروم و بیصدا .واولین کسی هم که دوید و بهش...
-
خدا
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 19:22
سایه ای لغزیده در این فکر من نام او گشته شب و روز ذکر من گاه گاهی سینه اتش میشود دل زهجرش گاه سرکش میشود گاه جاری میشود اشک همچو نیل گاه دل ماتم بگیرد بی دلیل گاه میخواهد دلم پرواز را گاه میگوید به مادر راز را گاه گاهی جویمش من با شتاب گاه گاهی میکنم دل را عتاب اندکی صبر گر چه لایق نیستی کی کجا همجون شقایق زیستی ؟...
-
روز مادر
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 20:55
سالهاست که مرا اشنایی با زنجیر نگاهت مرا اسیر کرده ای وبا حرفهایت مسحور دستهایت رجعت امن من است ووپناهگاه قلبت سرود جاودانگی می سراید وچشمانت حیات می بخشد سرود خوش زندگیم را با نگاهت می نوازی و نجواهای شبانه ات ارامش دل عشق یعنی نگاه تو و اوای تودر خانه ی دل عشق یعنی لبان متبسم تو عشق یعنی ابشار کلام زیبایت و بودن...
-
همینجوری
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 17:46
-با چرخ فلک کسی همدم نشود وز مردن ما ز شوکتش کم نشود تا گرد سفر نیست در یاب مرا دل در پی دیدارر.. انهم نشود
-
پرداخت قبض
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 17:45
جدیدا خدا نکنه گذر تون به بانک بیفته..یا جمعیت زیاد شده..شایدم قبضها زیاد شده اند(اینو مطمئنم) و شایدم کارمند بانکها کم شده اند.. خوب استخدام جدید ندارن فعلا خدا بدور کنه..باید سه ساعت تو صف وایستید تا قبض پرداخت کنید ودیگه اصلا فرصتی برای فک کردن به مسائل دیگه نمیمونه..مخ من که تعطیل و تصمیم میگیرید که دیگه قبض...
-
پرستو
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 17:43
پرستونگاهشودوخت به افق....منتظر بود که زمان کوچ برسه..دلش واسه دخترک سوخت بیخودی بهش دلخوش کرده بود..اخه اون موندنینبود..و باید میرفت.. اگه غمگین بشه؟ اگه طاقت دوری نداشته باشه؟ اگه دلش بشکنه؟ وخیلی اگرهای دیگه تو ذهنش نقش بست.... --خوب شد با پرستو ی تنها حرف زدم..دخترک هرگزنخواهد فهمید.. هرگز.. او میتونه جای خالی...
-
ربابه
جمعه 1 تیرماه سال 1386 09:45
از وقتی که بیاد داشت ..تابستونا براش زجر اورترین فصل سال محسوب میشد..از طرفی باید تومزرعه کار میکرد و از طرف دیگه دنبال کارهای ساختمونی بود (اخه اگکه تابستون پشتبومو اسفالت نمیکرد توبرف و بارون چکه میکرد وکلی تو زحمت میفتاد)و تا ز ه همیشه چند تا تجدیدم که براش روزهای تلخ مدرسه رویاد اوری میکرد..امسال دیگه بدتر شده...
-
اسفالت
جمعه 1 تیرماه سال 1386 09:35
خدا اخرو عاقبتشونو بخیرکنه..اقا همینجوری اسفالت میکنند خیابونارو.. و بعد میان میکنن..اونم نصف شب..با خودم گفتم: بابا مگه روزو ازتون گرفته اند که شب ارامش مردموبهم میزنیدو کلی داشتم از کار شهرداری عیب و ایراد میگرفت(خودم میدونم که اصلا من ازین کارا بلد نیستمو به کلاسم نمیخوره..حالا..مثلا ..خواستم بگم مام میتونیم انتقاد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 خردادماه سال 1386 08:01
گذر از سایه کنم روشنی ریشه بنم میکند ازرده هوای ریا مرا اینهمه دوگانگی بر بستر چهره ها چشمه ی نور و وضو روزن عشق و خضوع چهره هامی بینم نزدیک. دور. اشنا شب سیاهست نیا عطش تشنه بخواب روشنیرا بشتاب شب ره ناهموار شعله های بسیار خاکستر میگردد نیزار اندوه هنوزم بر دوشم دست رد ان کوه ساقه ها خم گشته ز عطر عشق مسته او ایستاده...
-
ننگ
شنبه 26 خردادماه سال 1386 07:57
اسمان خونمیگرید و خورشید میلی به طلوع ندارد.. اما چاره ای نیست ..او همیشه مظلومیت شیعه را دیده و اجازه ی دخالت نداشته است.. اومیداند که خورشید دیگری در راه است با اختیا ر تام..تا سکوت هزار ساله ی شیعه را بشکند و از اول ظالم تا اخرینشان انتقام بگیرد.. اسمان سامرا شاهد دستانی ننگین و خون الود و خائنیست که نمی توانند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 23:44
در اتش عشقت چنان سوخته جانم روح هم نفس توست ..مرا نیست توانم گر رخ ننمایی و اتش نشه خاموش صد جان دگر هم زنم اتش که همانم ----------------- عاقل نبود هر که بجانش شرر افتاد وز زلف و نگاه تو بجانش خطر افتاد ان صورت و ابروی تورا هر که عیلن دید در وصل نگارش بیاد سفر افتاد
-
ماقبل تاریخ
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 23:42
میگم خوش بحالشون اونایی که تو قرن ماقبل تاریخ زندگی میکردند.. عجب زندگی توپی داشتند..زمین ارزون ..مفت مفت..هر قدر دلت بخواد مال تو....مهمتر ازهمه..چوب حراج به اموال عمومی نمی زدند..یعنی نبود که بزنند..و ترس هم نداشتند که ایندگان ازشون شاکی بشن..چون چیزی ثبت نمیکردند....بابت حراج و این چیزا ..درس و مدرسه و دانشگاهم بکل...
-
ماقبل تاریخ
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 23:42
میگم خوش بحالشون اونایی که تو قرن ماقبل تاریخ زندگی میکردند.. عجب زندگی توپی داشتند..زمین ارزون ..مفت مفت..هر قدر دلت بخواد مال تو....مهمتر ازهمه..چوب حراج به اموال عمومی نمی زدند..یعنی نبود که بزنند..و ترس هم نداشتند که ایندگان ازشون شاکی بشن..چون چیزی ثبت نمیکردند....بابت حراج و این چیزا ..درس و مدرسه و دانشگاهم بکل...
-
اکس
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 19:54
وسط خیابونوایستاده بود ..عربده میکشید .. بد بختی من و سیمین هم از اونور خیابون باید میومدیم اینطرف تا سوار ماشین بشیم.. منم فوق العاده شجاع و جسوراز نوع معکوسش.. همچین چسبیدم به سیمین که نگو و نپرس..یه اقای میانسالی از راه رسید اونم مثه ما منتظر بود که چراغ راهنمایی روشن شه .. دیگه طاقت نیاوردم و گفتم . ببخشید اقا...
-
باد اورده
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 19:52
سلام بر باد خوش ذوق و سلیقه به تو ثروت میده تو چند دقیقه تعجب مکن و ذوق هم ترا بس به من و تو نه بر اونکه رفیقه چوخواهی که شوی بیزحمت پولدار بشینی بخوری بگردی بیکار باید که همدم و همراز باد شی بعدش بدست میاری پول بسیار نمیدونم که قدرتش چه حده نمیفهمه که کوه چیه یا سده به انی همه رو در هم بپیچد زهر بسته دری با فوتی رده...
-
یه چیزی
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 18:41
ای انکه ترا سایه سروت دگری برد جز داغ غم تودل ما هیچ دگرحورد؟ ای انکه مرا یاد تو هرلحظه نوازش کاش سنگ شود بر دگری دیده ی نازش ای انکه مرا شعله ی عشق تو بسوزد ان دیده ی تو بر دگری دیده بدوزد؟ ای انکه ترا خنده ی دیگر بنمود مست ای کعبه ی دل نمیشود از تو کشم دست ای انکه دلت با دگری محرم راز است راه من و توو دگری خیلی دراز...
-
پل
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 18:39
سلام شهادت بزگ بانویعصمت و طهارت زهرای اطهرو تسلیتمیگویم خداوند همه رااز رهروان حضرتش قرار دهد -راستی بگم ز پلهای پیاده درد دل من و شما زیاده براستی که عجب پلایی داریم واسه گذر همیشه وقت نداریم اتوبان و بزرگراه و خیابون فرقی نداره شهر باشه بیابون یکی میگه پاهام توان نداره اون یکیم از پله ها بیزاره وامی ایستیم وقتی...
-
بهار
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 17:00
بهار یعنی اوج جنون دیوانگی همچو مجنون ماتم ابرا روببین اشک و چشم و کاسه ی خون بهار یعنی پروانه ها اشتی مار و پونه ها اواز عاشق رو ببین میخونه چون دیوونه ها بهار یعنی روز ازل دستای تو پر غزل زهرای تنها رو ببین روایتش گشته مثل بهار یعنی زمین نفس پرواز داخل قفس بالهای خونینو ببین بسه دیگه اینقد هوس بهار یعنی رنگ به رنگ...
-
نرگس
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 16:55
-- خوب بابا برید .. پس میتون برم اماده شم از حالا -- برو دخترم و نرگس صورت باباشو بوسید و از اتاق بیرون رفت.. همینکه وارد اتاق خودش شد.. گوشی رو برداشت و شماره ی محودو گرفت..صدای محمود از پشت تلفن بهش عمر دوباره میداد و شادی رو تو تمام وجودش میریخت -- سلاممحمود الان دارم میرم خونه ی زهرا اینا میای سر چهارراه میبینمت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 16:54
ببین خوب چش و گوشتونو وا کنین ..دیگه نمیخوام اسم محمودتو این خونه شنیده شه.. بعد اون هر چی دیدین از چش خودتون دیدین پسره ی پررو چطور به خودش اجازه داده بیاد خواستگاری نر گس من .....نرگس پشت پنجره ایستاده بود و حیاطو نگاه میکرد.. از دیدن باباش تو اون حالت کلی ترسیده بود..اخه باباش تا حالا اینجوری عصبانی نشده...
-
خوشست
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 18:22
ز دست تو جام می گرفتن چه خوشست با یاد تو تا سحر نشستن چه خوشست ماه نالد و اسمان ومن گریه کنیم با یاد تو یک لحظه نخفتن چه خوشست اشک ریزد و چشمم بشود کاسه ی خون اوای تو هر زمان شننفتن چه خوشست درد در سینه زند دادو بخواند ترا بعد یه چیزی می نویسم . حالا نه.. ----------------------- به فصل خزان یار دلارام سفر کرد بلبل به...
-
هیچی
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 20:28
امروز حالم اصلا خوب نبود پس دانشگاه تعطیل.. و ضمنااینترنتم کم .. اخه نا قابل پول هنگفتی بابت وبگردی و اینترنت گردی بابای نازم پرداخت میکنه.. حالاتنها من باشم یه چیزی هرکی دستش به جایی نرسه میتونه بیاد و از اینترنت خونه ی ما استفاده کنه /. از نهمین جد مون بعد حضرت ادم تا به امروز.. اصلا من چه میخواستم بگم و چه شد بعله...
-
نمیدونم
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 19:32
اسمون تاریک بود هیچ ستاره ای تو اسمون شب نبود.. حتی اون شب ماه هم حوصله ی بیرون اومدنو نداشت.. گاهی از پشت ابری سرک می کشیدو تا چشمش به لاله ی تنها میفتاد خودشو پشت ابرا قایم میکرد.. اخه اون شاهد همه ی ماجرا بود و لاله هرشب با اون دردو دل میکرد . حتی موقع رفتن شاهین لاله گفته بود که مواظبش باشه . تنهاش نذاره و اونو...
-
لایق
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 19:28
عاشقی لایق رندان نبود دل مجنون شاد و خندان نبود گفته بودی که بیا خانه ی ما دل تو لایق میهمان نبود اینقدر سخت مگیر بر من مست جای ما گوشه ی زندان نبود به دلت داری هزاران گل سرخ گل زهرا به بیابان نبود یادتو در همه جا همره دل این سخن گفتنش اسان نبود
-
درس
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 19:18
چشا ش سیاهی میرفت.. حالش اصلا خوب نبود.. همونجانشست..روی پله ی یه ساختمون..دلش درد میکرد ومدام بهش یاد اوری میکرد که خالیه.. کاری از دستش بر نمی اومد.. شمرد.. یک.. دو .. سه.. ولش کن یادم نیست.. هرچه فک کرد که چتد وقته غذا نخورده هیچی یادش نیومد..اما میدونست که لرزش دست و پا و بدنش از دو سه روز قبل شروع شده.. یادش اومد...
-
نگار
شنبه 18 فروردینماه سال 1386 23:32
------------------------------------------------- گویید به یارم دلبرم ان نازنین مه پیکرم دلو دینو دادم به باد دل پاره کجا برم رخ کرده ای پنهان چرا؟ بازی با دل بینوا لطفی بکن نامم بخوان با من همیشه اشنا من لاله ی خونین دلم تویی حلال مشکلم مرا زخود مران .بخوان تونوری و من ا ز گلم دردم هزاران صد هزار تویی طبیب من بیقرار...
-
الکیییی
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 18:12
خرم اندم که همصحبت مجنون گردی گوئیا صاحب ان ثروت قارون گردی سبزه چون بر دمد و بوی بهاری اید چو زنی قهقه و عاشقی افزون گردی یار بینی که فکنده است همه جا تیر نگاه زین همه لیلی عاشق جگر خون گردی چو بخواهد یار عزم رفتن بکند دیوانه شوی .. زعقل بیرون گردی او رود با دگران و بمانی تنها زینهمه محنت و دردچه محزون گردی
-
مادر عیال
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 18:09
تازه کشفی جدید کزده ام.. همینطوری مفت و مجانی میخوام زحمت سالها فکر و خلاقیتمو بهتون بگم.. اقا اگه میخوایید عیال دوستون داشته باشه و مادر زنتون واستون غش کنه و چپ و راست ازتون عیب و ایراد بنی اسرائیلی نگیره بگم چه کار باید بکنید؟ باشه میگم.. اولندش که بگم مادر زن بنده چش دیدن منو نداشت تا همین سه چهار ماه قبل .. اما...
-
جدی نگیرید
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 13:32
خدا پدر و مادرشونو بیامرزه.. چقد به فکر اقشار کم در امد و نا در امد هستند... اقا وام میدن ووجزیی درصد میکشن روش مثلا ناقابل بیست و چهار در صد و بعدش برا اینکه کلاه شرعی سرش بذارن.. اقا مگه میشه خدارو گول زد وومگه میشه سر شرع هم کلاه گذاشت .. اما اینکار میشه.. بعله چه طوری؟ خوب النه خدمتتون عرض میکنم.. شما تشریف میبرید...
-
تبریک
جمعه 3 فروردینماه سال 1386 19:23
هر بهاری حکایت یاریست در بهاران عشق حق جاریست زخم دل کم ز زخم شمشیر نیست ان رود و این تا ابد کاریست سال نو سالی همراه با موفقیت و دوستی و قلبی سرشار از مهر و عطوفت را برایتان ارزومندم --------------------------- من نمسیدونم چرا بلگ اسکای با گوگل میتونمبیارمش